On Mode Of Coral

On Mode Of Coral

از روی ترس . . .
On Mode Of Coral

On Mode Of Coral

از روی ترس . . .

آینه ها همیشه راست نمیگن! وقتی فرو ریخته ای و سر پا نشونت میدن!

 

گاهی وقتها ممکنه اتفاق خیلی ساده ای بیفتد تا تمام داشته های ذهنیت نسبت به تمام هست ها به هم بخورد . مثلن اینکه زنگ بزنی به دوستی و غریبه ای با صدای دوستت به تو جواب دهد ، تورو هم بشناسد . ممکنه اول فکر کنی آدم فضایی ها دوستت رو دزدیدن و خودشون رو به شکل او در آوردن یا مثلن سارق مسلحی آن ور خط اسلحه رو گذاشته رو شقیقه اش تا ماجرا را لو ندهد . اما . . .  هه . . . اینها فقط تو قصه ها و فیلم هاست ، و اصلن لازم نیست اتفاق افتاده باشند تا فرو بریزی .
امروز که پس از مدتها بهت زنگ زدم کس دیگه ای جواب داد و خواستم قطع کنم . اما . . . تو خودت بودی و این ترسناک تر از هر اتفاق دیگه ای بود . ترس رو حس کردم که از مویرگهای جمجمه م لغزید به گردنم و سر خوردنش رو حس کردم به جایی نا معلوم درون خودم که مرکز ثقل تمام وجودم بود انگار . با فشاری بی محابا که به گمانم له کرد تمام مرکزیت آن ثقل رو ، که من به آنی فرو ریختم . اتصال تک تک اجزای وجودم از هم پاشید و من گوش های وامانده ام رو دیدم که جایی در خلاء دور خود می چرخید و هی می کرد . سماع بود انگار . سماع . با نوایی که در همین حوالی بی خودم می کرد تا تخدیر شده باشد این اتفاق در من و یادم نیاید باد بردنم را .
انبساط در سطحی فراتر از ظرفیت و چیزی که بیرون میریزد از تو ، نا شناس و نا مفهوم . باور می شود ریزش .
شب عجیبی بود . شب عجیبی بود .

گس اضفهان . . . .

دور لبم گسه دهنم گسه . دور لبم . دهنم . گسه . چون . چون خودم گسم . چون روزام گسه . گس مث کونه ی خیار وقتی که از سر خورده باشیش . مث لبای داداش اون لکاته . گس مث روزای بچگی که تنها تو کوچه بازی میکردم .  

 

گس  

مث این روزای بی تو م که نمیدونم کجای دنیامی .

حمید اون خانوم سرطان داره اما . . .

به گمون من مغزش ارضا شده و جایی برای آبش نیست 

نگاه کن انگار که سر ؛ لیوانی و کلیه مکنده ای نی بر لب . . .

جایی برای نشستن روی سکوی سنگیه تاتر شهر نمانده است !

در این دنیای پست پر از فقر و مسکنت ، برای نخستین بار گمان کردم که در زندگی من یک شعاع آفتاب درخشید ــ اما افسوس ، این شعاع آفتاب نبود ، بلکه فقط یک پرتو گذرنده ، یک ستاره ی پرنده بود که به صورت یک زن یا فرشته به من تجلی کرد و در روشنایی آن یک لحظه ، فقط یک ثانیه همه ی بدبختیهای زندگی خودم را دیدم و به عظمت و شکوه آن پی بردم و بعد این پرتو در گرداب تاریکی که باید ناپدید بشود ،‌ دوباره ناپدید شد ــ نه ، نتوانستم این پرتو گذرنده را برای خودم نگه دارم.
 

/بوف کور / صادق هدایت

موسیقی این روزهای من !

دارم فک میکنم ریتم سوختنه کاغذه سیگارم دو و چاره یا چاروچاره اسلوو  

گاهی آدم میتونه به یه مارلبورو قرمز هم حسادت کنه

گفتی یکی از سخت ترین چیزا تو دنیا عشق یه طرفه ست ؛ کاش مارلبورو قرمز هم همون قدرکه من عاشقش شدم دوسم داشته باشه  

گفتم اگه نداشت که پا به پات نمی سوخت  

اما نفهمیدم حرفت یه حرف از حرفای همیشه بود یا . . . .  

گیج میزنم  

آیاس !

یادمه آیاس میگفت (آدم تا ازدواج نکنه بزرگ نمیشه  

بزرگ شدن تو یه آن اتفاق میفته ) 

خب از عاشق پیشه ای که واسه رسیدن به عشقش قید همه چیز و کسش رو زد شنیدن این حرف عجیب نیست

تفره ( طفره )

هنوز با تفره رفتن مشکل اخلاقی پیدا نکردم  

امروز دوباره جواب داد واسه اینکه دروغ نگم 

اونم به تو coral جان

دیگه دیره

ممد همیشه میگفت : " قبل اینکه زن بگیری خوب دختر بازی کن تا دستت بیاد دنیای زنها" 

نتونستم